کتاب «آن مرد با باران میآید» روایت زندگی یک خانوادهای از طبقه متوسط و یک گروه نوجوان در ماههای پایانی پیروزی انقلاب اسلامی را به تصویر کشیده است. روایت داستان از مهر سال ۵۷ آغاز و تا ۲۶ دیماه که فرار شاه است، به پایان میرسد. راوی و شخصیت اصلی این داستان، «بهزاد» نوجوانی سیزدهساله است. پسری کمسنوسال و بیدلوجرأت که نسبت به اتفاقات اطرافش بیتوجه است و اصراری هم به شجاعت و قهرمانی ندارد. او که بهصورت ناگهانی در مسیر انقلاب قرار میگیرد، دچار ترسهایی میشود اما وجود برادر بزرگترش بهروز که رفتار و تفکرات انقلابی دارد، بهمرور ترسهای او را کم میکند و بر شناختش میافزاید. بهروز برای او از کاپیتولاسیون میگوید و ظلمها و بیعدالتیهایی که آمریکاییها و رژیم پهلوی بر سر مردم ایران آوردهاند را برای او بازگو میکند؛ اما پدر بهزاد فکر میکند که همه این اتفاقات، گذرا و بیثمر است و با شعار و تظاهرات، نمیتوان جلوی ارتش مسلح شاه ایستاد. با اینهمه ایمان جمعی مردم و پیشروی انقلاب، او را نیز با این رود خروشان همراه میکند؛ اما دستگیر شدن بهروز و مریض بودن مادربزرگ او، شرایط دشواری را برایشان رقم میزند. نویسنده، با قلمی روان و شخصیتپردازی قوی داستان، روزهای پرشور انقلاب از شعارها و تظاهرات و دیوارنویسیها تا اللهاکبرگوییهای شبانه و پخش اعلامیه و تجمع در مساجد را روایت کرده و مخاطب را تا انتهای کتاب با خود همراه میکند. متن تقریظ بسمهتعالی بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همهی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسندۀ کتاب باید تقدیر و تشکر شود انشاءالله. (مرداد ۹۸)