در این کتاب با داستان یک فرزند یکی از شهدای کشتی آزادی مواجه هستیم. کشتی آزادی، کشتیای بود که تلاش داشت تا به مردم غزه در محاصره یهودیان کمک کند. در این داستان، گلهان، دختر شهید مذکور، با زبانی کودکانه از عروسکی که پدرش برای او ساخته بود میگوید. او میگوید که عروسکش بدل به یک نماد شده بود و بسیاری هر روز به تماشای عروسک او مینشستند؛ برخی با این عروسک عکس یادگاری میگرفتند، این عروسک چیزی فراتر از یک عروسک بود. در این کتاب کودکانه، نویسنده به مخاطب با زبان خاص کودکان نشان میدهد که حتی محبت پدرانه نیز به دلیل حضور رژیمی غاصب میتواند نابود شود و صرفاً نمادی همچون عروسک از آن باقی بماند.