نظریه‌های فمینیستی مدرن با تفکیک دو مقولۀ جنس (sex) و جنسیت (gender) سعی در دوگانه‌انگاری و جداسازی دو ساحت زیستی و اجتماعی زن و مرد دارند. آن‌ها بر این عقیده‌اند که الگوهای رفتار و ویژگی‌های زنانه و مردانه ساختۀ فرهنگ و اجتماع بوده و گسترش فرهنگ تساوی زن و مرد در زمینۀ نقش‌های مختلف، بستر تحقق عدالت اجتماعی و جنسیتی است. آن‌ها سعی کردند جوامع دیگر را به صف حامیان خود بکشانند و آن‌ها را به‌سوی این عدم‌تعادل ذاتی سوق دهند. منطق سرمایه‌داری غرب سود کلان خود را در این دید که با تبلیغ ازبین‌رفتن مرزهای جنسیتی، به تغییردادن ساختارهای اجتماعی مبادرت ورزد؛ اما نتیجۀ عملی این روند چیزی جز آسیب‌های متعدد فردی و اجتماعی برای زنان و خانواده نبوده است. کتاب حاضر نمونه‌ای از استناد علمی برای اثبات این چالش‌هاست. مخاطب با خواندن اثر پیشِ‌رو آشکارا به این حقیقت پی خواهد برد که مفروضات و کلیشه‌های گذشته در زمینۀ روابط زن و مرد، اکنون تأیید نمی‌شوند و حتی زنان فمینیست به‌طور ضمنی و آشکار به این مسئله ایمان دارند.