«بچهای که نمیخواست آدم باشد» داستان بچه شتری خوشمزه و شیرینزبان است. بچه شتر قصۀ ما، عاشق ماجراجویی و سفر است. بچه شتر کوچولو، کودکان را با آقایی مهربان آشنا میکند که از نظرش بهترین و مهربانترین مرد دنیا است. اولین بار این مرد مهربان وقتی به داد او رسیده بود که عدهای میخواستند او و صاحبش را کتک بزنند و مرد مهربان گفته بود: «نه!… حیوان زبانبسته را نزنید، چهکارش دارید؟» این بچه شتر دلش میخواهد یک شتر نفهم باشد و خیلی دلش نمیخواهد آدم باشد! این کتاب درونمایۀ دینی دارد و به بازخوانِ واقعۀ غدیر میپردازد. نویسنده بچه شتر را در یک سفر زیبا و خاطرهانگیز به غدیر میکشاند تا جایی که بچه شتر مرد مهربان را آنجا دست در دست پیامبر(ص) میبیند.