«پیامبر بیمعجزه» داستان سیدحمید، طلبهای است که برای تبلیغ بههمراه همسر خود لعیا به روستاهای مرزی ایران سفر کرده، او در آنجا توسط عدهای از اشرار و قاچاقچیان به گروگان گرفته میشود. سیدحمید توسط قادر دستگیر شده و به دست آسا، برادر بزرگتر قادر و سردستۀ اشرار سپرده میشود. سیدحمید در اسارت از همسر خود لعیا خبری ندارد. او خود را در موقعیتی مییابد که تمام دروس حوزوی و آموزههای عرفانیاش در مرحله عمل است. سیدحمید در امتحان بزرگی قرار گرفته است و لحظهبهلحظه مورد آزمایش جدیدی واقع میشود. آسا سید را آزاد میکند، اما او از چاه آسا به چاله قادر گرفتار میآید. قادر اکنون سید را برای برآورده شدن حاجت خود گرو گرفته است؛ حاجتی که معجزهای بزرگ میطلبد. او خواهان شفای دختر افلیج خود است. سیدحمید دست خود را برای این معجزه خالی میبیند.