«کامیلا سلستینو» در کشور برزیل و در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمد. یک بیماری ناشناخته باعث شد تا مادر «کامیلا» بهشدت ضعیف و بیمار شود و وضع مالی خانواده نیز به خاطر مخارج درمان مادر خانواده در وضعیت بسیار بدی قرار بگیرد. با وجود اینکه والدین «کامیلا» افراد معتقد به دین مسیحیت بودند اما حجم سختیها و مشکلات به وجود آمده باعث شد تا «کامیلا» ایمان خود به خدا را از دست دهد. او در برههای از دوران نوجوانی نسبت به آیین بودا علاقهمند میشود اما کار کردن در یک مغازه که صاحب آن یک شیعه لبنانی بود باعث میشود او نسبت به اعمال و عقاید مسلمانان کنجکاو شود و برای یافتن حقیقت چندین کتاب در مورد اسلام را مطالعه کند. کامیلا در ادامه با مسجدی در شهر خود آشنا میشود و به دین اسلام گرایش پیدا میکند؛ اما این پایان ماجرای کامیلا نیست و او به دعوت یک روحانی تصمیم میگیرد برای شناختن بهتر دین به ایران سفر کند. سفری که یک تغییر و تحول بزرگ در سرنوشت کامیلا رقم میزند. کتاب «تولد در سائوپائولو» از زندگی این دختر برزیلی میگوید که در جهانی پر از تاریکی و ناامیدی زندگی کرده اما به نور اسلام جذب شده و حالا خود به چراغ و نشانهای برای شناخت مسیر درست تبدیل شده است. برشی از این کتاب را با هم بخوانیم: میدانستم من دیگر کامیلای قبلی نیستم، کامیلای قبل از خواندن کتاب، کامیلای قبل از آشنایی با انسانی به نام «حسین». هیچوقت هم کامیلای قبلی نمیشوم. زنی روی صندلی کناریام نشسته بود. دستمالی به طرفم گرفت و با حالت غصهداری به من نگاه میکرد. تازه به خودم آمدم به اطرافم نگاه کردم و دیدم یکی دو نفر دیگر هم با حالت ناراحتی به من نگاه میکنند. زن پرسید: «چیزی شده؟ » نمیتوانستم حرف بزنم. با اینکه گریه کرده بودم هنوز راه گلویم باز نشده بود با اشاره سر گفتم: «نه» به کتاب اشاره کردم آب دهانم را قورت دادم و گفتم به خاطر این داستان غصهدار است. خیلی دوست داشتم به همه کسانی که در مترو بودند بگویم من با اسلام آشنا شدهام، با انسانی به نام «حسین»....