آثار فلسفی را به دو گونه میتوان خواند: ۱. روشی رایج که در آن، نوشتههای فیلسوف را میخوانند. از این روش نمیتوان صرفنظر کرد؛ چه اینکه اگر از آن صرفنظر شود، آموزش فلسفه منتفی میشود؛ ۲. فهم اشارات فیلسوفان که از لابهلای سطور آثارشان برمیآید؛ از این روست که میتوان گفت آثار فلسفی کهنه نمیشوند و همیشه حرفی برای گفتن دارند. نویسندۀ این کتاب با نگاه دوم، بهسراغ آثار فارابی رفته است. نویسنده فارابی را مؤسس فلسفۀ اسلامی میداند و پرسش اصلی او در سراسر کتاب این است که فارابی در تاریخ فلسفه، چه مقامی دارد؛ البته در این کتاب، بیشتر، به مسائل فلسفۀ مدنیِ فارابی توجه شده است. همچنین، از آنجا که فارابی با رویکردی فلسفی به تمدن و مدینه نگاه میکند، نویسنده پیوندی دقیق میان فلسفۀ او و مباحث مربوط به فرهنگ برقرار میسازد. اهمیت کتاب از این منظر است که نویسنده در این زمانه، فارابی را آموزگار اندیشیدن به همسخنیِ فرهنگها میداند؛ ازاینرو میتوان این کتاب را سرآغازی برای خوانش فلسفۀ اسلامی با رویکردی متفاوت دانست. این کتاب، پیشنهادی برای کسانی است که به خواندن فلسفۀ اسلامی با نگاهی متفاوت و نو علاقه دارند. همچنین، دانشجویان و پژوهشگرانی که با فلسفۀ اسلامی آشنایی دارند، میتوانند برای کمالبخشیدن به پژوهش خود در زمینۀ فلسفۀ اسلامی و داشتن فهمی تازه از فلسفۀ اسلامی، در برنامۀ خود جای دهند.