شخصیت عجیب ماجرای کتاب «خوابدزد» با یه شنل بلند و کلاهی عجیب پا به قصۀ این کتاب گذاشته؛ کسی که قدرت بلند کردن چند ماشین رو فقط با یه دست داره، حالا دنبال یه چیز به شهر کتاب ما اومده؛ «رؤیاها» همون چیزی هستند که این مرد عجیب میخوادشون! مردم شهر باید تصمیم بگیرن که هر شب یه رؤیای خودشون رو به این مرد غریبه بفروشند! همۀ مردم شهر هم رؤیاهاشون رو به این غریبه فروختند بهجز «جودی». چون جودی میدونه رؤیاها براش هم لبخند هدیه میارن و هم یاد مادربزرگ مرحومش رو براش نگه میداره؛ همۀ مردم شهر در عوض رؤیاهایشون یه فنجون طلا گرفتن اما «جودی» به هیچ ثروتی نرسیده، هنوز زوده مردم بفهمند چه چیزی رو از دست دادند.البته داستان به همینجا ختم نمیشه؛ مرد «خواب دزد» تهدید کرده شهر رو با خاک یکسان میکنه و تنها کسی که میتونه شهر رو نجات بده «جودی» هست؛ بریم ببینیم جودی داستان ما چه جور میخواد یه شهر رو نجات بده...!