فکر کنید یه پسر عزیز دردونه که اصلاً اهل شلوغ‌بازی و شیطون بازی و کارهای اکشن و ... هم نیست پا میشه میره جبهه! از همون لحظه‌های اول ورود این پسره هم به جبهه، قراره جنگ قیافۀ اصلی خودش رو دیگه به ما نشون بده و جنگی رو ما از دوربین چشم‌های این پسر می‌بینیم که بین اهالی یه روستا از خوزستان ایران با سربازهای پر از سلاح بعثی عراق اتفاق میفته و تازه ما هم توی محاصرۀ دشمن گرفتار شدیم!  با اینکه داستان این کتاب توی فضای جنگی اتفاق میفته اما وقتی مزۀ تلخ صحنه‌های دردناک جنگ رو کنار تجربه‌های جدید و کارهای پر از هیجان پسر نوجوان قصه می‌بینیم دیگه میخکوب کتاب میشیم و سخته که کتاب رو بذاریم روی زمین! پس این ما و این کتاب «و توی دروازه»... بریم حالشو ببریم...