«چراغ نیایش» هم کتابیه که با داستانی که داره، قراره از شخصیت و زندگی امام سجاد علیه‌السلام برای ما حرف بزنه. یه ذره رسمی‌‌تر بخوام از این کتاب بگم اینجور میشه: شکست‌های پی در پی قیام‌‌کنندگان به خوبی نشان می‌داد برای حل مشکلات جامعه بعد از پیامبر، کشیدن شمشیر راه‌حل مؤثری نیست و باید در اندیشه مسیر دیگری بود؛ اما اکنون که دیگر یزید در میان نبود و بسیاری از عاملان فاجعۀ کربلا هم مجازات شده بودند، امام سجاد(ع) چطور باید راه پیامبر و پدرانش را دنبال می‌کرد؟ باید کسی مانند عبدالله‌بن‌زبیر را که در برابر امویان قد علم کرده بود و حکومت بخشی از شبه‌جزیرۀ عربستان از جمله مکه را به دست گرفته بود، به رسمیت می‌شناخت؟ یا این‌که خود امام، حکومتی جداگانه برپا می‌کرد؟ علاوه بر این، جنگ‌های پشت سر هم موجب کشته‌ شدن بسیاری از مسلمانان شده بود و همه خسته و سرگردان به دنبال راهی بودند که آن‌ها را از این شرایط دشوار نجات دهد! اما چه کسی باید این راه جدید را نشان می‌داد و چه کسی باید مردم سرگردان را به سرمنزل مقصود می‌رساند؟