«ارمیا»، «سورن»، «هانا» و «دایان»، اینها همون چهار تا پرندۀ معروفی بودند که توی داستان «حضرت ابراهیم» بعد از ذبحشون، دوباره خدا اجازه داد که زنده بشن و درست مثل اولشون سالم و سلامت بال بزنن و پرواز کنن! اما همین چهار تا پرنده بعد از زندگی دوبارهشون یه قلعهای میسازن به اسم «قلعۀ محافظان» تا اونجا بتونن با امتحانها و آزمونهای خاصی که میگیرن، نیروهای جدیدی جذب و تربیت کنن برای راهنمایی بقیه و مقابله با لشکر تاریکیها. توی این کتاب میبینیم سالهای سال هست که دیگه از زمان ساختهشدن قلعۀ محافظان گذشته و حالا دیگه از اون چهار پرنده اثری نیست چون دوتاشون به اسم «ارمیا» و «هانا» که به شکل مرموزی مُردن و یکی دیگهشون هم که «سورن» باشه کلاً ناپدید شده! اما توی آزمون امسال برای ورود به قلعه محافظان، یه شرکتکننده توجه همه را به خودش جلب کرده به اسم «بُرنا» که نوۀ «ارمیا» هستش؛ اما برنا به نظر نشون نمیده مثل پدربزرگش اینکاره باشه و بتونه امتحانش رو بهخوبی بگذرونه و موفق بشه. چون برنا برای موفقیت توی این امتحان باید راز مرگ پدربزرگش رو کشف کنه. باید بال بزنه بره تا علیبنابطالب رو توی غدیر خم پیدا کنه! برنا فکر میکنه این بایدها براش زیاده اما وقتی راز مرگ پدربزرگش رو پیدا میکنه یه اتفاقاتی میفته که دیگه دنیا مثل قبل نمیمونه...! این کتاب با داستان هیجان انگیزش رو بیخیال نشید...!