پاشیم بریم صدسال بعد؟! اگه میاین که بریم همراه کتاب «حصار» بشیم و راه بیفتیم: یه گروه از انسانها خودشون رو نژاد برتر میدونن و میخوان غیر از خودشون بقیۀ آدمهای کره زمین رو نابود کنن! اما قهرمان این کتاب که اسمش «محسن» هست و یه جووون مخترع حساب میشه، با همکاری چند نفر دیگه میخوان که اونا رو با یه شکست تاریخی بفرستن قاطی باقالیا! «محسن کهن» یه دانشمنده که وقتی ساخت اختراعش تموم بشه میتونه ثروتمند بشه اما یه مشکل کوچیک خانوادگی براش به وجود میاد و توی دردسر میفته و وسط همین جریان دردسرهای محسن هم یه «حصار» عجیب غریب شروع میکنه دورتادور شهر رو میگیره! و همین «حصار» باعث میشه برای مردم کلی مشکل به وجود بیاد از جمله کمبود مواد غذایی و ...! حالا یکی باید بیاد و مردم رو نجات بده و اون شخص کسی نیست بهجز آقای مخترع یعنی «محسن»! حصارهای موجود در داستان بهطور آزاردهندهای، نابودکننده ظاهر میشن و چیزی برای از بین بردن این حصارهای خطرناک تأثیرگذار نیست! پس باید «محسن» بجنبه و این وضعیت وحشتناک رو تموم کنه... .