مجید بربری

مجید بربری

نویسنده : کبری خدابخش

انتشارات : دارخوین

گروه : نوجوان

برچسب ها : مدافع حرم ، تحول ، شهید ، مجید بربری ،

شابک : ۹۷۸۶۰۰۳۸۰۶۲۹۰

تعداد صفحات : ۱۵۲

سال انتشار : 1401

از آدمی میخوایم بخونیم و بشنویم که توی عمر 25ساله¬‌ش خیلی حرف‌ها از زندگیش برای ما یادگاری گذاشته. کتاب از «مجید قربانخانی» مشهور به «مجید بربری» میخواد با ما حرف بزنه. مجید که خودش برای همه لقب می‌گذاشت. بقیه رویش لقب «مجید بربری» را گذاشتند چون وقتای بیکاری دم مغازۀ نونوایی بربری دایی پدرش وایمیستاد! «مجید بربری» توی یافت‌آباد قهوه‌خونه‌ داشت و طبیعتاً به خاطر همین شغلش، زندگیش هم جوّ خاصی داشته، از درگیری و دعواهای هر روزه‌اش بگیرید تا پز دادن آمار قلیان‌های قهوه‌خونه‌اش و خالکوبی‌های روی بازوهاش! اما تا اینجا این قسمت اول زندگیش میشه و تا قبل از سفرش به کربلا. خواهر مجید میگه: وقتی مجید از سفر کربلا برگشت مادرم پرسید چی از امام حسین(ع) خواستی؟! مجید هم گفته بود: از امام حسین(ع) خواستم «آدمم» کنه ... . داستان ادامه پیدا میکنه تا اینکه قرار میشه مجید بره سوریه و جزو مدافعین حرم حضرت زینب(س) بشه. به قول خواهرش، مجید سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه دیگه کلاً متحول شده بود؛ مدام در حال دعا و گریه بود و نمازهایش را سر وقت می‌خوند؛ حتی نماز صبحش را هم اول وقت می‌خونده! مجید داستان ما هر چند ناراحت خالکوبی‌های بازوهاش بود اما سرنوشتش این‌جور میشه که از سوریه بعد از سه سال، فقط استخوان‌هاش برگشت تا هیچ رد و نشونه‌ای هم از خالکوبی‌هایی که خجالتشون رو می‌کشید نباشه.