داستان یک صندوقچه گمشده توی این کتاب قراره برامون گفته بشه که افراد زیادی دنبالش هستند. راز این صندوقچه را هم فقط پدربزرگ میدونه و بهخاطر همین هم از صندوقچه محافظت میکنه. پدربزرگ قبل از ناپدید شدندش راز صندوقچه را به «صدیقه» میگه و از اون میخواد که از صندوقچه محافظت کنه. صدیقه هم به سراغ صندوقچه میره اما... . داستان کتاب «پدربزرگ و راز صندوقچه» به روزهای قبل انقلاب اسلامی ایران برمیگرده؛ روزهایی که ساواک بعد پس از کشتن پدر و مادر «صدیقه» حالا پدربزرگش رو هم دستگیر کرده و صدیقه مجبور شده خونۀ «خالهثریا» بره. اما «ثریا» شبیه صدیقه و خونوادهاش نیست. اون دوست داره بچرخه و برقصه و هر کاری که حال میکنه انجام بده! بهخاطر همین تفاوتها هم بود که موقع برگشتن پدربزرگ و بُردن صدیقه به قم، بحثوجدل راه افتاد؛ اما ثریا به هدفش نرسید و «صدیقه» از تهران به قم رفت. البته اونها با نامههایی که بین همدیگه ردوبدل میکردند با هم در ارتباط بودند و همین ارتباطها هم بود که منجر به یه اتفاقاتی شد. این کتاب برای من و شمایی که قراره با تاریخ کشورمون توی دورۀ پهلوی آشنا بشیم انتخاب عالی و خوبی هست؛ چون با داستان ماجراجویانهای که داره درست ما رو میبره وسط اون روزهای پرالتهاب و البته پر از هیجان! داستان دختری که با پدر و مادرش از فرانسه به ایران اومد و اونها رو توی همین خاک عزیز از دست داد و فقط با عکسهاشون در کنار پدربزرگ زندگی میکنه؛ پدربزرگی که برای رسوندن امانتی اون پدر و مادر به این نوۀ نوجوان، سختیهای فراوونی رو تحمل کرده؛ اما اینکه این امانتی چی بود خودش یه راز هست بین پدربزرگ و صدیقه و ماهایی که میخوایم این کتاب رو بخونیم و لذت بریم.