با اینکه داستان پرهیجان این کتاب توی بوشهر میگذره اما آدمهای این کتاب شاید یه جاهایی خیلی شبیه ما بشن! چون داستان کتاب مربوط هست به یه پسر نوجوون به اسم «جلیل» که خیلی ادعاش میشه و برو بیایی داره برا خودش و البته دوستای شرّ و شورش هم جزو نقشهای اول این کتاب هستند! حالا چرا «جلیل» انقدر ادعاش میشه؟! واسه اینکه خیلی کارها رو انجام داده که بقیه یه جورایی به گرد پاش هم نمیرسن! مثلاً یکیش اینه که توی کوهنوردی خیلی شاخ هست و کلی کوه رفته و همهشون رو به قول معروف فتح کرده یعنی تا نوک قلۀ همهشون رفته! یا اینکه توی یه شرطبندی مسابقه رو برده و اول شده و یه تفنگ «بِرنو» نصیبش شده! جلیل که فکر میکنه هر چیزیو که بخواد دیگه میتونه مال خودش کنه ایندفعه یه شرط تقریباً غیرممکن بسته و ادعای سنگینی کرده که کف همه رو بریده...! اونم اینکه دلِ «دنیا» دختر هممحلهایشون رو میخواد بقاپه و اونو برای خودش کنه با اینکه «دنیا» اصلاً توی قد و قواره جلیل و رفیقاش نیست و کاملاً یه دختر مذهبی و خیلی باشخصیته... جلیل هم مدلش اینجوریه که هر کاری میکنه که شرط رو نبازه...! خیلی حال میده این داستان...؛ پیشنهاد میکنیم ویژه بهش نگاه کنید و دنبال کنید و از باقی داستان سر دربیارین