اما بریم سراغ یه کتاب که داستان ماجراهاش با چاشنی پلیسی و معمایی هست! دزد به خونۀ پدربزرگ و مادربزرگی زده و از منزل اونها سرقت کرده؛ اما نوههای صاحبان این خونۀ دزد زده، یه خواهر و برادر هستند که تصمیم میگیرن بیکار نشینن و توی به دام انداختن و پیدا کردن دزدها حرکتی بزنند و به پلیسها کمک کنند. ماجراها و اتفاقات کتاب جلو میره تا اونجایی که پسر نوجوون داستان، اسیر این سارقین تبهکار میشه! اینجاست که این پسر با بچههای دیگهای که هر کدوم اسیر همون گروه تبهکار هستند و سرنوشت تلخ و مخصوص خودشون رو داند، آشنا میشه... . همین آشناییت باعث میشه این بچهها به فکر بیفتن که بیکار نشینن و با کمک هم نقشهای بکشند که از دست سارقهای تبهکار فرار کنند... . باید حتماً بریم سر و وقت کتاب ببینیم باقی ماجرا به کجا میرسه