از اسم رمان تقریباً میشه یه چیزایی فهمید که قراره توی این کتاب برای ما چه داستانی تعریف بشه. یه داستان پرماجرا، هیجانانگیز، پراحساس، پلیسی و غافلگیرکننده! جریان رمان «انتقام» مربوط به قتل ناخواستۀ یه پسر میشه به اسم «نوید»! اما قاتل «پیمان» هست؛ یه پسر باهوش و درسخون و داداش بزرگتر «سلمان» قهرمان این کتاب. «پیمان» بعد از قتل «نوید»، زندان افتاده و منتظر اجرای حکم قصاص خانوادۀ مقتول و طبیعتاً حسابی که بابت خون ریخته شدۀ بچهشون باید پس بده. بار اصلی به سرانجام مثبت رسوندن و جلوگیری از قصاص «پیمان» به دوش «سلمان» برادر کوچیکۀ پیمان توی این ماجرا هست و کارهایی که سلمان قراره انجام بده، مثل اینکه با بررسی وسایل برادرش متوجه سرنخهایی میشه که میتونه کمککننده باشه و باعث نجات برادرش بشه. اما توی این ماجراها و اتفاقات، جان خود «سلمان» هم به خطر میفته؛ مثل این صحنه: «شاهین و وحید» برادرهای مقتول که کینهای هم هستند، میخوان داغ «سلمان» رو، به دل «پیمان» بگذارن چون به عقیدۀ اونها، داغ داداششون «نوید» رو «پیمان» روی دل اونها گذاشته و صرفاً با اعدام پیمان، دلشون راضی و آروم نمیشه! برای همین هم کلۀ «سلمان» رو توی جوی پر لجن کوچه، فرو میکنند! و سلمان رو تا حد مرگ زجر میدن و با این کارشون نهایت کینهشون و بوی لجن کوچه رو با هم حتی به دماغ ما هم میرسونن... . خلاصه اینکه حیفه یه جریان داستانی خوب رو توی این کتاب از دست بدیم... .