قراره توی این کتاب با مسعود و دوستش رضا همراه بشیم؛ یه داستان که خیلی تجربههای مختلف همراه با هیجان داخلش برای ما هست و البته شاید یه کمی هم غمناک بشیم! ماجرا از این قراره که بابای مسعود غیبش زده و معلوم نیست کجا رفته و از اون طرف یه باغی هم که به مادر مسعود ارث رسیده رو خبردارشدن کارگر سابق پدربزرگشون تصاحب کرده! این قضیه هم خیلی به مسعود فشار آورده و هیچ جوره نمیتونه تحمل کنه که یکی اومده حق مادرش رو بهزور گرفته و عین خیالش هم نباشه! برای همین مسعود به بهونۀ پیدا کردن پدرش با رفیقش «رضا» راهی سفر میشن تا بلکه، هم پدرش رو پیدا کنند و هم به بهونۀ اصلیشون که گرفتن حق مادر هست برسن. اما توی این سفر پرماجرا، با اتفاقاتی روبرو میشن که تصورش را هم نمیکردند. مثلاً مسعود به باغ غصب شدۀ مادرش میره و یه قسمت از درختهای باغ رو آتیش میزنه که همین اتفاق کلی دردسرهای جدید به وجود میاره! اینکه سرنوشت این باغ به کجا میرسه و داستان گمشدن پدر خانواده به کجا؟ دیگه باید با «مسعود و رضا» همراه بشیم و توی داستان این کتاب چرخ بزنیم و بفهمیم... .