«راپا» یه پسر دوازدهساله هست که تازه پدربزرگش رو از دست داده و تازه همین امسال پا گذاشته توی دبیرستان و شده «بچهدبیرستانی»؛ اما بدی قضیه برای «راپا» اینه که هیچکدوم از همکلاسیهای قبلی اون توی مدرسۀ جدیدش نیستن؛ «راپا» از مدرسه و درس خوندن متنفر هستش و با اینکه دورۀ ابتدایی هم شاگرداول مدرسه بوده اما مثل سابق انگیزه و حال درس و مدرسه رو نداره و همین باعث میشه، مدرسه رو دشمن خودش ببینه! البته شاید این بیانگیزگی و بیحالی به همون مرگ پدربزرگش برگرده، چون «راپا» با پدربزرگش خیلی صمیمی و راحت و خودمونی بود. داستان «راپا» از اینجا بدتر میشه که توی مدرسۀ جدید معلم ریاضی با راپا لج میفته چون که بابای «راپا» و معلم ریاضی هم قبلاً همکلاسی بودن و ماجرای اختلاف این دو نفر از همون موقع شروع شده! اما نفرت «راپا» از مدرسه دیگه به یه جایی میرسه که تصمیم میگیره با قلم خراطی که از پدربزرگ یادگاری گرفته بود دور از چشم بقیه روی دیوار تمام کلاسها که تازه همرنگشدن کندهکاری کنه و بنویسه «مرگ بر مدرسه»! تا اینجای داستان رو داشته باشین و دیگه خودتون برید ببینید چه اتفاقات و ماجراهایی پیش میاد برای «راپا» و مدرسهای که توش درس میخونه...!