«آسنا» یه دختر یهودیه که قراره توی این کتاب جوری ما رو دنبال خودش بکشونه که نفسهامون رو توی سینه حبس کنیم! آسنایی که پدر و مادرش هم از دست داده و الآن با پدربزرگش «صدقیا» توی قلعههای یهودیا زندگی میکنه؛ صدقیا پدربزرگ آسنا، جزو آدمهای بسیار مهم و البته دانشمند و منصف قوم یهود هست و بهخاطر همین انصافش، به حق و حقیقت بودن پیامبر اسلام و جانشین پیامبر طبق گفتههای کتاب خودشون و وعدههای حضرت موسی(ع) ایمان داره؛ اما یهودیای قلعه به صدقیا مشکوک شدن و حالا اون به خیانت به یهود متهم شده و جونش در معرض خطر قرار گرفته. اما پدربزرگ هم که فهمیده بزرگان یهودی درباره نظرش راجع به پیامبر اسلام بو بردن و مراقبش هستن و این موضوع به بهای جونش و کشته شدنش توسط یهودیا ممکنه ختم بشه، تصمیم میگیره نامهای بنویسه و به آسنا بسپاره که اگر بتونه از قلعههای تودرتو و خطرناک یهودیا ببره بیرون و بسپاره به آدمی به اسم «علی» که با «محمد» خیلی ارتباط نزدیکی داره؛ یه نامه که یه خبر خیلی مهم توش قرار داره و باید هر چی زودتر دست پیامبر اسلام برسه؛ با فرار پر از ترس و خطرناک آسنا از قلعههای مرموز یهودیها، ماجراهای پرهیجان و پرکشش داستان کتاب تازه شروع میشه! آسنا برای هر چی زودتر رسیدن به شهر مدینه و رسوندن نامه به علی(ع) با وجود همۀ اونایی که دنبال کشتنش اومدن دچار دردسرهای فراوونی میشه و حتی مجبور میشه برای ناشناس موندنش، خودش رو را بهجای پسرها جا بزنه و... . حال و هوای پر از کشش و هیجان این کتاب رو حیفه بهعنوان یه نوجوون اهل کتاب از دست بدیم.