این روزها نام محمدرضا شریفی خبوشان برای همۀ اهالی کتاب یادآور داستاننویسی و رمان است. او نویسندۀ موفقی است که با اثر درخشان و باشکوه خود، یعنی بیکتابی، همه را در سال گذشته شگفتزده کرد؛ بهطوری که داوران جایزۀ جلال آلاحمد چارهای جز اهدای این جایزه به رمان بیکتابی نداشتند. با وجود این، شاید بسیاری از منتقدان و اهالی کتاب هرگز ندانند خبوشان پیش از داستاننویسی، دستی هم در شعر داشته و در این زمینه، آثار ارزشمند بسیاری از خود بر جای گذاشته است. باید بهصراحت اعتراف کرد دفتر نامت را بگذار وسط این شعر که مجموعه شعرهای سپید اوست، بهتنهایی و تا آخر عمر خبوشان، برای ماندگارشدن نامش در فهرست شاعران موفق سپیدسرا کافی است. در تکتک اشعار این مجموعه میتوان تازگی و بداعت را دید؛ بهویژه در انتخاب زاویهدیدها و گزینش موقعیتهای منحصربهفردی که خبوشان در این کتاب خلق کرده است. برای مثال، میتوان به شعر دوم این کتاب بهنام «سلام یا اخی» اشاره کرد. این شعر حرفهای رزمندهای ایرانی خطاب به سربازی عراقی است که هر دو، جان خود را از دست دادهاند و بهگواهی سطری از همین شعر، روی هم افتادهاند. بهراستی، ذات این مکالمه در نوع خود و در میان اشعار دفاعمقدس کمنظیر است. همچنین است شعر بعدی این مجموعه با نام «این قالی» که در آن، قالی، مخاطب همۀ حرفهای شاعر است. سطرهای درخشان این شعر قسمتی از تاریخ کشور را با استفاده از نماد «قالی» بهشکلی هنرمندانه بازگو میکند. یکی دیگر از نکات مثبت این کتاب آشناییزداییهای برخی اشعار است. در صفحۀ ۲۰ این کتاب، سه شعر کوتاه بهنام «سه اپیزود» هست که در آن از کلمات یوسف و یونس و سلیمان استفاده شده و شاعر از پیشزمینۀ ذهنی و عقبۀ تاریخی آن کلمات، آشناییزدایی کرده است. شعر «من خوشحال نیستم» در صفحۀ ۴۷ این کتاب، گفتوگوی یکی از مادران شهدا با صدام است. زمان این گفتوگو بعد از دستگیری صدام توسط امریکاییهاست. نظیر این گفتوگوی تکاندهنده و حیرتانگیز را در شعر معاصر کمتر میتوان جست. این مجموعۀ ارزشمند را انتشارات شهرستان ادب در ۷۸ صفحه و در سال ۱۳۹۱۱ به چاپ رسانده است.