«مرثیۀ ابوعتا» از بیقراری و تحول یک عاشق قرار است برایمان حرف بزند. «ابوالعتا» شاعر جوانی است که عاشق دختر یکی از تجار پرآوازه عرب به نام «نعیمه» شده است؛ اما چون پدر دختر ثروتمند و صاحبمقام است طبیعتاً قبول داماد بیمال و ثروت و فقیری مثل «ابوالعتا» برایش بیمعناست! اما این دست رد زدن به سینۀ ابوعتا باعث نمیشود او عقب بکشد و کتاب ما را در کشش و جذابیت عاشقانۀ این ماجرا بهخوبی پیش میبرد. اوج داستان، زمانی است که «ابوالعتا» به مهمانی پادشاه دعوتشده و آنجا میتواند برای خود مقام و منصبی دستوپا کند. در آن زمان رسم بوده که شعرا، شعری در مدح پادشاه زمان خود بگویند و بهواسطۀ آن پول و هدایایی دریافت کنند که بهاصطلاح ثروتمند بشوند. شاعران دیگر دقیقاً همین کار را میکردند اما «ابوالعتا» با اینکه شاعر معروفی هم بود و با شعر و ستایش خودش میتوانست ثروتی به هم بزند از این فرصت استفاده نمیکند که هیچ، بلکه در دفاع از مستمندان و نقد حاکم زمان، شعر میگوید و در نتیجه آن او را به زندان میاندازند! اما زندان رفتن همانا و هم بند شدن در زندان با امام موسی کاظم(ع) همان! اینکه بعد از به زندان افتان برای جوان عاشقپیشۀ این رمان چه اتفاقاتی میافتد و سرانجام عشق آتشین این دختر و پسر به کجا میرسد را همگی در این رمان دنبال خواهیم کرد.