این کتاب از قصۀ هادی برایمان میگوید که در تهران تصادف کرده اما درست سه سال بعد در پژوهشگاهی در پاریس بههوش میآید! هادی جوانی سیساله و سردبیر یک مجلۀ پرفروش ایرانی است و بعد از بههوش آمدنش هم دچار فراموشی شده است؛ نشریۀ متعلق به هادی با توقیف و توبیخ روبهرو شده بود؛ اما تلاش هادی برای ایستادن در برابر وسوسهها و پیشنهادهایی با رقمهای عجیبوغریب نیز بهجایی نمیرسد! آنهم در ازای فروختن اطلاعاتی که شاید آنقدرها هم مهم نبودند. شاید هم بهخاطر سرطان مغزاستخوان پدرش و هزینههای کمرشکن درمان او بود که هادی نتوانست پیشنهادهایی که بهش شده بود را رد کند! بحران داستان کتاب رفتهرفته پیچیدهتر میشود. آدمها همانی نیستند که به نظر میرسند. عدهای «هادی» را میدزدند. «سارا» را گروگان میگیرند و ماجراها و اتفاقات دیگر که فضا را پیچیدهتر میکنند. اما به هر حال هادی باید برای رهایی از اتفاقات خطرناکی که انتظارش را میکشند، گذشتهاش را به یاد بیاورد. مسیر او برای جبران اشتباهات گذشتهاش را که از پاریس شروع میشود و به بیابانهای اطراف تهران ختم میشود باید در کتاب «متولد زمستان» دنبال کنیم.