ماجرای دختری به نام «آدیا» در این رمان قرار است برایمان روایت شود که پدرش از بزرگان و خاخامهای قوم یهود است. «آدیا» با «ذونواس» شاهزادۀ یمن که به شهرشان آمده است، ملاقات میکند و مهر پادشاه در دل او میافتد، اما ذونواس بعد از ملاقات با «آدیا» به او بیاعتنایی میکند. اما در کمال ناباوری و بعد از طی اتفاقاتی شاهزاده، آدیا را از پدرش خواستگاری میکند و او را همراه خود به قصرش که در یمن است، میبرد. آدیا که فکر میکند این ازدواج سیاسی است، میخواهد فرار کند و ... . ذونواس بعد از مرگ پدر و از بین بردن مخالفان، پادشاه یمن میشود اما آدیا بالاخره از قصر فرار میکند و دچار مشکلات و خطرات زیادی میگردد تا اینکه به سرنوشت دردناک و عجیبی دچار میشود. رمان «ملکۀ یمن» اشاره به ماجرای «اصحاب اخدود» دارد. اصحاب اخدود ماجراى دردناک کشته شدن مسیحیان باایمان، در شهر نجران است که قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص) اتفاق افتاده است. به قصۀ اصحاب اُخدود در آیات ۴ تا ۱۰ سوره بروج اشاره شده است. اما ذونواس این رمان همان پادشاهی است که مسیحیان نجران را محاصره کرد و مردم آن را به پذیرش یهودیت مجبور کرد و کسانی را که از قبول دین یهود سرپیچی کردند در آتش انداخت و از بین برد.