با «موندو» قرار است داستانی از پسر نوجوان خانوادهای خرمشهری بخوانیم که بعد از مردن همه پسرها، این تنها پسری است که در خانواده باقیمانده است! این پسر نوجوان اسمش مهرداد است اما چون مثل بقیۀ پسرهای خانواده بعد از تولد یا موقع زایمان نمرده، به او «موندو» یعنی ماندنی میگویند. «موندو» با مادر و پدر بازنشسته و خواهری که ازدواج کرده و مشکلات خانوادگی و نازایی دارد و خواهری که نامزد کرده در خرمشهر و در محلهای قدیمی زندگی میکنند. عشق «موندو» به دخترخالهاش «باران» که از او بزرگتر است و ارتباط او با همسالان و همسایهها و مادربزرگ، و رسم و رسوم و خرافات بین مردم و ... از دیگر تصاویر است که در ادامۀ این رمان با زبان متن قرار است ببینیم. داستان کتاب با کاشتن دانهای که «موندو» از پیرمرد عجیبی گرفته و آن را میکارد شروع میشود و در ادامه، شاهد شروع جنگ تحمیلی هستیم. داستان با بزرگ شدن نوجوانان خرمشهری و غیرت و جوانمردی مردم و شهادت بسیاری از آنها پیش میرود؛ اما توصیف عشق و شور «موندو» با تمام عفت و پاکی و لطافت به دخترخالهاش در سراسر کتاب با کشش خوبی با ما همراه است تا جایی که شهر موشکباران میشود و ماجراهایی اتفاق میافتد که باید در این رمان دنبالۀ آن را بخوانیم.