«آیات مَس» قرار است از عاشقانههای«اهورا» و «شمیسا» پسر و دختر ایرانی و زرتشتی برایمان بگوید. «شمیسا» که در پی عشق چندسالۀ میان خود و پسری از قبیلۀ دشمن، پشت به خاندان خود کرده و به پناه رئیس قبیلۀ دشمن که پدر معشوقش «اهورا» است درآمده و در این میان همزمان رئیس قبیله نیز کشته میشود! اما با این قتل همه در نگاه اول «شمیسا» را مظنون اصلی این ماجرا میدانند اما او که به خاطر بیماری، آهستهآهسته بینایی خود را دارد از دست میدهد، خوابی میبیند که در آن «زرتشت پیامبر» راه شفای بیماریاش را نشانش میدهد. شمیسا به خاطر همین بیماری و نابینایی خود از اهورا دوری میکند تا او را از نظر خود بدبخت نکند؛ یعنی یک ایثار عاشقانه! اما در نهایت بعد از پافشاریهای اهورا، شمیسا شرط میگذارد که اهورا تصویر «پیامبر اسلام» را برایش بیاورد تا با آن، طبق بشارتی که زرتشت در خواب به او داده است، بینا شود و باقی ماجرا... . حالا آنها میخواهند بهطرف شهر مدینه بروند؛ زیرا شنیدهاند کسی هست که شباهت زیادی به پیامبر(ص) است... .