«چینیبندزن» از عشق قرار است حرف بزند. عشقی به زلالی آب روان در دل زمانهای به تاریکی شب! درست در زمانی که دل و دلدار میل وصال دارند، رضاشاه ترس را در دلهای مردمان پاک روستا با تصرف بالاجبار زمینهایشان میاندازد که زندگی «خورشید» و «محمدجواد» را تحت تأثیر قرار میدهد. این کتاب که در زمانۀ رضاشاه روایت میشود پیرامون زندگیِ دختری جوان به نام «خورشید» است که در روستایی خوش آبوهوا با زمینی حاصلخیز و مزارعی سرسبز در اطراف شهر اصفهان زندگی میکند. پسری نجیب از اهالیِ روستا دل در گروی او دارد و خورشید نیز شیفته و شیدای اوست و قرار است پیوند ازدواج، این دو دلداده را به وصال برساند اما همهچیز تحتالشعاع میل بیحدوحصر شاه برای زمینخواری و تصرّف اراضی روستاییان قرار میگیرد و خانوادۀ ساده و بیآلایش خورشید، کوچی اجباری را بهسوی شهر مشهد جایی که سالهاست دختر بزرگ خانواده به همراه همسرش در آنجا اقامت دارند، آغاز میکنند. نویسنده در این کتاب با بیانی شیوا و پر کشش در چهار فصل به روایت داستانی عاشقانه میپردازد که حوادث تاریخی مهم عصر رضاشاه را نیز به خوبی برای مخاطب در دل داستان به تصویر میکشد. با خواندن این رمان قدمبهقدم با عشق پاک «خورشید» و «محمدجواد» و رنجی که خانوادهای روستایی بیخبر از دنیا و مافیها متحمل آن میشوند، همراه میشویم؛ خانوادهای که بهحکم فقر و تنگدستی در تمام عمر از روستای کوچکشان بیرون نرفتهاند بالاجبار درگیر سفری سخت و طولانی میشوند و در آرزوی رسیدن به مشهد الرضا(ع) مشکلات این سفر تلخ را پشت سر میگذارند. هر یک از اعضای این خانوادۀ ساده و صمیمی، داستانی منحصربهفرد دارند و روح پاکشان در طی زمان دستخوش حوادثی میشود که نگرش آنان به زندگی را تغییر داده و عمق میبخشد.