«ادموند پارکر» جوانی مسیحی از خانوادهای بسیار معروف و سرشناس انگلیسی، دکترای رشته حقوق و از دانشجویان نخبه است. رؤیاهای عجیبوغریبی گاهی به سراغ «ادموند» میآید که معنای آنها را درک نمیکند. الا اینکه گاهی اوقات احساس میکند عیسیمسیح(ع) در آنها برای نجاتش میآید؛ ادموند برای فهمیدن و درک این رؤیاها به دنبال حقیقت آن است اما کسی نمیتواند کمکش کند و در مسیر سختی برای یافتن حقیقت قرار میگیرد. اما سرانجام این جستجوها به ثمر میرسد و دختر جوان مسلمانی به اسم «ملیکا» سر راهش قرار میگیرد که برای او نشانهای میشود از سمت پروردگار. نشانهای از عشق عمیق و پیوند قلبی او به پروردگار. ادموند تصمیم به ازدواج با ملیکا و مسلمان شدن میگیرد اما همین مسئله باعث شروع بزرگترین دردسر زندگیاش میشود. ادموند در جریان اتفاقاتی با فشار دستهای پنهان صهیونیسم مجبور به جدایی از همسرش میشود و تا نزدیکی مرگ پیش میرود اما معجزهای او را به زندگی برمیگرداند و در دلش امید میکارد که روزی عشقش را دوباره پیدا میکند. بعد از گذشت دو سال فراق و جدایی، موقعیتی فراهم میشود که از انگلستان فرار کند و برای یافتن همسرش به ایران بیاید، اما در ایران متوجه میشود که باید به عراق سفر کند. اما در جلد دوم، بازگشت ادموند از عراق و ماجرایی جدید روایت میشود. ادموند، نماد همه انسانهای آزادهای است که برای پیدا کردن نور حقیقت و منجی موعود از مسیرهایی خیلی سخت میگذرند تا خود را به آن آخرین حجّت خداوند بر روی زمین برسانند و هر چه هم در این راه متحمل رنجهای فراوان شوند اما عشق سوزان ایمانشان به آن حضرت آنها را در رسیدن به این هدف نهایی کمک میکند.