«قالب تهی کن» بنا بر واقعیت زندگی دختری چینی و کمونیست به نام «یولی» نوشته شده و ماجرای تغییر عقیده و نگرش او نسبت به زندگی است. «یولی» که تاکنون خدایی نداشته با متمایل شدن به مراسم «عشای ربانی » مسیحیان، علاقهمند به شرکت در مراسم کلیسا میشود. او برای حضور در این مراسم، بدون هیچ برنامهریزی قبلی از منزل خارج میشود و از رانندهای میخواهد که او را به یک مراسم «عشای ربانی» ببرد، اما راننده که فردی بیحوصله است، او را بر درِ مسجدی که در حال برگزاری مراسم «شب قدر» است پیاده میکند! »یولی» با دعوت زنی مسلمان، وارد مسجد میشود و روش دعا کردن را از او یاد میگیرد. حرف زدن با خدا برای اولین بار به دل «یولی» خیلی مینشیند و باعث میشود که او تصمیم خود را برای پناه بردن به منطقهای مسلماننشین در کشورش عملی کند. او پس از مهاجرت به آن منطقه، با قرآن آشنا میشود و سپس به کمک زنی که به او جا و مکان داده، به دین اسلام گرایش پیدا میکند. اما با این کار دردسرها برای «یولی» تازه شروع میشود... . «یولی» با تهدیدات برادرش «یوهانگ» مجبور به فرار از چین میشود و در نهایت از ایران سر در میآورد! «یولی» در یکی از کلاسهایش در ایران، توصیفاتی دربارۀ چهرۀ امام زمان میشنود. آنجاست که متعجب میشود و بیان میکند که چنین شخصی را قبلترها دیده است!! «یولی» با راهنمایی استاد خود درمییابد که به ملاقات امام زمان(عج) نائل شده است... . او بعد از گذشت مدتی فعالیتهای تبلیغی عمومیتری را شروع میکند و حتی مجدداً به چین سفر میکند تا دین اسلام را در آنجا تبلیغ کند؛ اما یوهانگ که موقعیت خود را در خطر میبیند، فردی را مأمور کشتن خواهرش میکند...! ادامۀ سرنوشت «یولی» را در کتاب «قالب تهی کن» باید ببینیم و پیگیری کنیم.